جدول جو
جدول جو

معنی نیمه روزه - جستجوی لغت در جدول جو

نیمه روزه
(مَ / مِ زَ / زِ)
نصف روزه. کارگری که یک نیمه از روز کارکند. نیمه روزی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ / مِ)
نیمروز. وسط روز. ظهر، نصف روز. از صبح تا ظهر یا از ظهر تا شب:
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز
فتاد اندر او ز آتش معده سوز.
سعدی (بوستان چ یوسفی ص 142)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ مَ / مِ زَ / زِ)
خورش قیمه و گوشت بسیارریزه شده (یا چرخ کرده) که آن را سرخ کنند و خورش سازند یا بصورت قلقلی درآورند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ رَ /رُو شَ)
آنجا که نه تاریک باشد و نه کاملاً روشن. (فرهنگ فارسی معین). سایه روشن. تاریک روشن
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
هنگام نیم روز. ظهر: برگ کرنب در آب پزند و به دست بمالند و بپالایند و نیمه روزان انگبین صافی کرده بر آن نهند و به قوام آورند. (هدایهالمتعلمین از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نصف روزی، نیمروزه، اهل نیمروز، منسوب به ولایت نیمروز، از مردم نیمروز
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ رَهْ)
نیمه راه. وسط راه. بین راه:
همرهان رابه نیمه ره بگذاشت
راه دریای بی رهی برداشت.
نظامی.
رجوع به نیم راه و نیمه راه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیمه روز
تصویر نیمه روز
از صبح تا ظهر یا از ظهر تا شب
فرهنگ لغت هوشیار
خورش قیمه و گوشت بسیار ریزه شده (یا چرخ کرده) که آن را سرخ کنند و خورش سازند یا به صورت قلقلی در آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه روشن
تصویر نیمه روشن
آنجا که نه تاریک تاریک باشد و نه کاملا روشن: (صحنه نیمه روشن تاتر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه روزان
تصویر نیمه روزان
وسط روز و آن هنگام رسیدن آفتاب است بر دایره نصف النهار ظهر: (سادس ماه ربیع الاخر اندر نیم روز روز آدینه بحکم کردگار ذوالمنن) (حافظ. 370) یا پادشاه (سلطان) نیم روز (نیمروز)، آفتاب، آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
وسط راه، راه پیاده رو. یا رفیق نیمه راه. کسی که مقداری از راه سفر را با دیگری طی کند و سپس از همراهی با وی خود داری کند
فرهنگ لغت هوشیار
هررزو: همه روزه بگردش میرود، مربوط بهرروز آنچه که هررور انجام گیرد: کار هر روزه من است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه روزه
تصویر همه روزه
روزمره
فرهنگ واژه فارسی سره